سلام قربونت برم پسر نازم - پایان شش ماهگی و ورود به هفت ماهگیت مبارک . وقتی که طبق معمول همیشه با مامان جون رفتیم که واکسنتو بزنیم توی سالن با توجه به اینکه به بابا محمد و بابا جون خیلی علاقه داری هر اقایی رو که میدیدی برمیگشتی و لبخند میزدی به این امید که بغلت کنن و وقتی بغلت نمی کردند ناراحت میشدی و لباتو اویزون میکردی - الهی قربون پسر مهربونم بشم - تا اینکه رفتیم توی اتاق واکسیناسیون - اون عمویی رو که قرار بود واکسن بزنه رو نگاش کردیو یه لبخند ملیح زدی که مامان جون گفت اقا پسر ما میخواد که بغلش کنی و بهش محبت کنی - عموهه گفت وای چه پسر مهربونی دارید باشه بعد از واکسن بغلش میکنم ولی واکسنتو که زدی اونقدر گریه کردی که دیگه بغل ...