اوستا فینگیلیاوستا فینگیلی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

پسمل گوگولی مگولی من اوستا

1392/4/4

1392.4.4 گ ل سپید را در گلدان عمرت می فشانم به امید روزی که گلدان عمرت صاحب صد شاخه شود و با تمام عشق خود به همراه قاصدکهای احساس ، پیام تولدت را به آسمان خوشبختی می فرستیم تا به تو بگویند  اولین سالگرد تولدت بر تو ای عزیزترین مبارک انشاا... که در سایه خداوند حق تعالی و به فرخندگی این روز همیشه سالم و سلامت باشی حالا دست دست دست تولد تولد تولدت مبارک                         بیا شمعا رو فوت کن تا صد سال زنده باشی   متولدین امروز   ...
4 تير 1392

امشب شب توست پسرم ......

      تا عشق آمد دردم آسان شد،خدا را شکر !   مادر شدم اوپاره جان شد،خدا را شکر شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش در من لبخند زد جانم غزلخوان شد،خدا را شکر   من باغبان تازه کاری بودم اما او یک غنچه زیبا و خندان شد،خدا را شکر او آمد و باران رحمت با خودش آورد گلخانه ما هم گلستان شد،خدا را شکر سنگ صبورم،نور چشمم،میوه قلبم شب را ورق زد،ماه تابان شد،خدا را شکر مادر شدن یک امتحان سخت وشیرین است دلواپسی هایم دو چندان شد،خدا را شکر !!! اوستای عزیزم اولین سالگرد ت...
4 تير 1392

نفس ماما و بابا تب کرده

ما روزهای پر از استرس و نگرانی رو طی کردیم - اوایل هفته پیش بود که قند عسلم از خواب بیدار شد - دیدم که از تب قرمز شده و ناله می کنه - احتمال دادم سرما خورده باشه - ولی وقتی رفتیم دکتر فهمیدیم که یه ویروسه که به صورت تب و اسهال واستفراغ شایع شده وبیشتر بچه ها رو دچار می کنه . اونقدر حالش بد بود که نه شب داشتیم و نه روز - قربونش برم فقط ازش دوبار ازمایش خون گرفتند نه تنها ما بلکه همه رو نگران کرده بود تا طول درمان روگذروند وخداروشکر الان یکی دو روزه که کمی بهتر شده . عزیز دلم انشاالله که همیشه سالم و تندرست باشی و مثل همیشه گل خنده رو لبات نقش ببنده ...
2 ارديبهشت 1392

نوروز 1392

سال ومال وفال و حال و اصل و نسل وبخت و تخت بادت اندر شهریاری برقرار و بردوام سال خرم ، فال نیکو،مال وافر،حال خوش اصل ثابت ،نسل باقی،تخت عالی ،بخت رام سال نو مبارک نوروز 1392 با تاخیر مبارک امسال اولین نوروز بود که اوستا پای سفره هفت سین با ما نشست مامانم امیدوارم سالهای سال سالم و تندرست باشی و به همه آرزوهات برسی.   ...
2 ارديبهشت 1392

نه ماهگی ...

سلاااااااااااام من اومدم مدتی بود که بنا به دلایل مختلف از جمله سرما خوردگی پشت سرهم پسرم و همچنین عروسی تنها داداشم نتونستم اپ کنم ناگفته نماند که هنوزم اوستای مامان سرماخوردست از شش ماهگی که غدای کمکی بهش دادم اوایل با اشتها می خورد ولی الان کلی بی اشتها شده امیدوارم که اشتهاش برگرده پسمل گوگولیه من عاشق اینه که لباس شویی روشن باشه و اون نزدیک لباس شویی بره و تماشا کنه از این طرییق میتونم کم کم بهش غذا بدم یکی از این طریق یک روش دیگشم کناره غذای ما دوست داره غذا بخوره البته نه غذای خودش علاقه خاصی به غذای ما داره و هی میگه ام ام    ...
10 اسفند 1391

واکسن شش ماهگی

سلام قربونت برم پسر نازم - پایان شش ماهگی و ورود به هفت ماهگیت مبارک . وقتی که طبق معمول همیشه با مامان جون رفتیم که واکسنتو بزنیم توی سالن با توجه به اینکه به بابا محمد و بابا جون خیلی علاقه داری هر اقایی رو که میدیدی برمیگشتی و لبخند میزدی به این امید که بغلت کنن و وقتی بغلت نمی کردند ناراحت میشدی و لباتو اویزون میکردی - الهی قربون پسر مهربونم بشم - تا اینکه رفتیم توی اتاق واکسیناسیون - اون عمویی رو که قرار بود واکسن بزنه رو نگاش کردیو یه لبخند ملیح زدی که مامان جون گفت اقا پسر ما میخواد که بغلش کنی و بهش محبت کنی - عموهه گفت وای چه پسر مهربونی دارید باشه بعد از واکسن بغلش میکنم ولی واکسنتو که زدی اونقدر گریه کردی که دیگه بغل ...
6 دی 1391

یا علی اصغر

  در دفتر گل، ورق ورق گوهر بود از اشک، سرانگشت نگاهم تَر بود چیزی که به من توان زاری می‌داد قنداقة خونـین عــلی‌اصغــر بــود ...
4 دی 1391